#Tutap


همين سي و دو حرف تكراري كه كنار هم قرار ميگيرند تا براي ما معني بسازند و رنج و خوشي بدهند، يك روز انقلاب تبسم يك روز جنبش روشنايي و نميدانيم قصه بعدي چه خواهد بود، هر چه هست خوب است اگر براي امروز نباشد براي فردا و براي تاريخ خوب است.

در اين بين ادمها غربال ميشوند، در اين بحث حسادت ها و تعصبات قومي انهايي كه به اساني بروز نميدهند برملا ميشود و من اين را دوست دارم اينكه اين جنبش ها چهره واقعي بعضي ادمها را حداقل به خودشان مينماياند و ريز و درشت را شده براي يك روز جدا ميكند، هر چند اين چيزها افغانستان نميشود. براي ما نسل جديد كم كم دعوا بر سر اينكه اين كشور سرزمين اصلي و ابتدايي چه گروهي بوده و هست بي رنگ ميشود. ولي مهم اين است كه اكنون كه اقوام مختلف باهم در اين سرزمين زندگي ميكنند به اين نتيجه برسند، حداقل نسل جوان بفهمند كه افغانستان روزي مامني براي همه است كه همديگر را با احترام قبول كنيم. نميدانم شايد هم فقط براي من واطرافيانم اينطور  باشد. اما قبول زندگي مسالمت اميز در كنار يكديگر به معناي گذشتن از حقوق مسلم مان هرگز نيست! 

از اينكه در اين قرن بايد براي برق بجنگيم احساس پوچي ميكنم اما از اصل مبارزه نه. دلم ميخواست بجاي تعصبات و جنگ هاي ابلهانه قومي و مذهبي همه عينك تعصب را در اورده و رو به روي همديگر مينشستيم و همديگر را بعنوان شهروندان با حقوق مساوي قبول ميكرديم اما انگار ازين معني بسيار فاصله داريم زماني كه يكي از كارمندان پشتون تلويزيون در ارتباط با تظاهرات #جنبش-روشنايي در فيسبوكش مينويسد: افغانستان را عبدالرحماني ديگر لازم است و جواب ميگيرد: افغانستان را خالق هاي هزاره اي ديگر لازم است. وقتي فعالين مدني و رسانه اي فعاليت هايشان يكسويه هست، وقتي تمام تلاش عده اي اين است كه صداي هزاره ها بين المللي نشود. كتمان هويت و ناديده گرفتن حقوق هزاره ها و ديگر اقوام راه حل بيرون رفت از وضعيت كنوني كشور نيست، از انجا كه هيچكس نميتواند روزگاري بدتر از عبدالرحمن بر سر مردم هزاره بياورد، وضعيت ما رو به تغيير و پيشرفت است چون ما تصميم گرفته ايم كه تقدير اينچنين باشد. 

ولي افتخار ميكنم به مردمي كه با گل اعتراض كردند و به ترس اشرف غني و ديوارهاي كانتينري اش خنديدند و در كشوري كه قدم به قدمش را خشونت و قلدري پر كرده تيم جمع اوري اشغال و بطري هاي اب داشتند! يعني در بين ملتي كه محافظ رياست جمهوري در لندن با مشت بر دهان معترض ميكوبد تا دردهاي صد و سي ساله اش را بيان نتواند مردم به پوليس هاي نگه باني كه اماده شليك هستند گل ميدهند.