انتظار


ادم خوبه یاد بگیره در انتظار کسی یا چیزی نباشه، خود انتظار کشیدن نا امیدی میاره.
خیلی از ادم های همین دور و اطراف خودم و حتی خیلی اوقات خودم انتظار عوض شدن کسی یا شرایطی را کشیدیم. نه تنها انتظار به سر رسیدنش با آن شادی در لحظه اش، غمی که در طی زمان در روح نشسته را نمیتواند از بین ببرد که ادم را سرخورده میکند و میکشاند به سمت افسردگی از شدت سرخوردگی بخاطر ناتوانیش در نه گفتن به تقدیری که بزور دارند برایش مینویسند.
چه بسا خیلی وقتها هم انرژی گذاشتیم و صبر کردیم در انتظار یک تغییر، یک خوب شدن، یک ادم شدن، یک معجزه ولی مگر معجزه وجود دارد؟ پای چه کسانی را برای این صبر احمقانه وسط کشیدیم و روح ها را ازار دادیم که چی؟
من دیگر حتی نمیخوام انتظار یک اخر هفته خوب را بکشم، یا دیدن دوستی که برای امدنش امروز و فردا میکند و یا بهتر شدن شرایط زندگی. اگر اینهمه انتظار ها را برای شکوفایی حسن و زیبایی و ارامش درون کشیده بودم حالا نه تنها از اسارت وابستگی به هر کسی در آمده بودم که از زندگی در لحظه چه لذت ها میبردم.
فلسفه انتظار ، امید واهی به آینده ای است که تصور میکنیم مطابق میل ما شدنش از توان مان خارج است و چون ترسو تر از نه گفتن به آن موقعیت یا شخص هستیم که نگذاریم دیگر با بودنش آزار بدهد، در انتظار تغییریم. ابلهانه است شاید هم خنده دار وقتی بفهمیم که انکه باید تغییر کند کسی جز خودمان نیست. تغییری که به خواست خود ادم باشد، تغییری که آزادی و آرامش بیاورد.