دیشب یک گزارشی را در تلویزیون دیدم که درباره زنان آلبانیایی صحبت می کرد…
میگفت در طی سالها جنگ داخلی در آلبانی قتل های ناموسی بین آنها طوری رواج یافته بود که خانم ها را مجبور کرد که لباس مردانه بپوشند تا هویت شان پنهان بماند این خانم ها در دوران جنگ خانواده هایشان را تمویل میکردند کارهای سخت و شاقه در بیرون از خانه انجام میدادند. و اکنون که مدت زیادی از این جنگها می گذرد عده ای از همان خانم هایی که لباس مردانه پوشیدند تا قربانی نشوند به راحتی در جامعه زندگی میکنند و در آلبانی وجود این زنان مرد نما محسوس است. حالا این خانم ها خانواده تشکیل داده اند و پدربزرگ های خانواده شان هستند و عده ای هم حتی ازدواج نکردند تا باکره های قسم خورده باشند آنها با شخصیت مردانه شان خو گرفته اند و در جامعه به آنها آقا یا کاکا می گویند!
این خبر از لحاظ خارجی بودنش برایم تازه گی داشت اما از وجود چنین زن هایی در کشورم و در شهر کابل بارها از زبان دوستانی که در زمان جنگ های داخلی افغانستان در کابل بودند باخبرم نام جاوید دختر یا فوزیه بچه برایم اشنا هست. زن ها و دخترانی که در زمان های جنگ به دلیل فشارهای اقتصادی و نداشتن مردی به عنوان پدر یا برادر یا شوهر لباس مردانه به تن کردند تا نان آور خانه باشند سالها با موهای کوتاه و لنگی بر سر زندگی کردند کار کردند اما عزت شان را نفروختند و بعد از جنگ دوباره دامن پوشیدند.
اما شرایط این ها با خانم های البانیایی خیلی فرق میکند. معلوم نیست بعد از کشف هویت این خانم ها جامعه و نگاه ها و انگشت نمایی های مردم چه بر سر این باکره ها می آورد؟ آیا انها بعد از چندین سال مرد بودن می توانند نقش زن را بازی کنند؟ و یا اینکه به اجباری که متحمل می شوند انتخاب دست خودشان نیست که همچنان کاکا باشند یا خاله …
گاهی با خودم فکر میکنم بهترین تصمیم ممکن را این دخترخانم ها گرفته اند. بجای اینکه در گوشه خانه دستگاه خامک دوزی به دست بگیرند و نگران زن بودن و سرنوشت شان زیر سوت راکت ها در خرابه های کابل باشند لباس مردانه پوشیدند و مرده ها را از زیر آوارها بیرون کشیدند و به مساجد محل رساندند. کار کردند همپیا ی همان مردانی که شاید اگر دختر بودند حتی نمیتوانستند برای ده قدم راه رفتن در یک کوچه به آنها اعتماد کنند.
حتی حالا که سالها از جنگ می گذرد و من شرایط سخت زندگی در کابل را برای خانواده هایی که سرپرست دارند می بینم با خودم فکر می کنم که سرنوشت خانواده هاییی که سرپرست مرد ندارند در این هیاهو چه میشود. دخترهای زیادی هستند که آرایش می کنند و لباس جذاب می پوشند که یک شب همبستر نامردی شوند تا زنده بمانند. ای کاش بجای این گونه زن بودن لباس مردانه می پوشیدند و یک باکره قسم خورده می ماندند.
عمه جان، وضعیت اقتصادی کشورهای ما، کشور شما به مراتب اسفناک تر، با آن دزدی های کلان و فساد دستگاه های حکومتی، اجازه ی تقسیم عادلانه ی ثروت را نمی دهد. من احساس آن دختر افغان را یا دختر ایرانی را که برای تامین معاش تن به روسپی گری می دهد – تا در بطن اش نباشم – درک نمی کنم اما می شود گفت آن هم یک طور جنگ است جنگ برای بقا اما به زعم و نگاه دیگران به شیوه ای پست و کثیف.
اما به واقع من این طور نگاه نمی کنم و سخت است آنها را به دلیل اجبار ِ بازی ِ کثیف ِ قدرتمندان و حکومت داران بد بنامم یا بخواهم که باکره ی قسم خورده بمانند. صحبت از یک دو نفر یا حتی صدها دویست ها نفر نیست، هزاران هزار هستند و هزاران دلیل که نمی شود همه را تو آن بکارت قسم خورده ی آرمانی نگاه شما جا داد.
کثیف ترین وجه ممکن، برای من، حکومتی است که زنانش را به چنین کاری سوق می دهد.
درکش آسان نیست.
امروز در اخبار تصویب بودجه افغانستان را خواندم، عمه. فکر کن 86 میلیون دلار برای مصرف دفتر رئیس جمهوری. با خودم گفتم مصرف دفتر یعنی چه لابد به وجه صدامی می خواهد توالت طلا داشته باشد و…. و 582 میلیون دلار هم تحت عنوان «کُد احتیاط» می بینی عمه جان! می بینی زنان ما از کجا تن به تن فروشی می سپارند. از سفره ی رنگین و شکم سیری نیست قطعا.
کاش چنین بودجه های کلان صرف زنان، کودکان، مردان از جنگ آسیب دیده، معتادان و … می شد. کاش. آن قدر حفره های دهان باز هست که به راحتی می تواند این کُد احتیاط را ببلعد. اما … زهی درد و دریغ…
سخته..
نسرین جان این ادرس فیس بوک که گذاشتی اینجا هر چی میزنم نمیتونم دقیقا خودتو پیدا کنم میشه ادرس دقیق تر بزاری؟
سلام گلم. این را سرچ کنی به راحتی می آید: عکس یک دختر جوان ِ خندان ِ مو مشکی . که نویسنده هم هست:nasrinmadani فکر می کنم همین را سرچ کنی می توانی مرا به راحتی بیابی.
فقط بین نسرین و مدنی یک فاصله بگذار و می دانی که اولین حرف هم اسم هم فامیلی حرف بزرگ- کپتال- باشد.