بعد از یک مقاومت چندین هفته ای در برابر سرما، بالاخره در یک شبیخون از طرف ویروسهای سرما خوردگی به ابتلا به این بیماری مفتخر شدم.
خدا کسی را مریض نکند اگر هم کرد در افغانستان نباشد. هیچ دارویی توان مقابله با این نوع سرماخوردگی را نداشت، اما در پی تلاش های بی شائبه شوهرم، بالاخره دارو کشف شد و من دو روز است تحت درمانم.
. اما در هوای برفی چشمتان روز بد نبیند
رفتم امپول بزنم، صبحش هوا ابری بود بعد شروع کرد به باریدن برف اما تا بعد از ظهر قطع شد، تنها خدمتی که کرد این بود که زمین را لغزنده تر کرد.
در پل سرخ خواستم از خیابان رد شوم، ناگهان دیدم تو هوام یک متر بالاتر از زمین، کاملا افقی بودم. خیلی جالب بود بعد از چند ثانیه با تخته پشتم روی زمین نازل شدم چشمتان روز بد نبیند تا شب نفس کم میاوردم 😦
هوا بی نهایت سرد است
سلام
مه هم سرما خوردم ، هم اینکه در پل سرخ چنان خوردم که مه هم نفس کم میارم وای وای عجب روزگاری هست!
کجایی که مادر به فریادت برسد، باز شانس آوردی که فقط نفس کم میاوردی