گدا هم گدای قدیم


چند روز پیش که دختر قوما را رساندیم تا میدان هوایی یک بچه اوغان که بورس کفش به دستش بود به ما گفت که از موترت مراقب مکنم تا پس بیایی گفتم لازم نیست! از سرک که رد شدم جیغ زد که همینجا می شینم تا پس بیایی ده دقیقه بعد که آمدم همونجی بود

یک پنجی بهش دادم

گفت کم است

گفتم عجب همینه دارم

دستش از شیشه موتر تیر کد گفت پنجی ات را پس بگیر

من هم گرفتم

 

 

 

6 دیدگاه برای «گدا هم گدای قدیم»

  1. سلام
    حالا چه بگویم؟
    تشویق کنم یا بگویم چرا گرفتی
    بنده خدا حتما» از گفتن حرفش پشیمان شده است والبته شما خوشحال!
    انقدر که این خوشحالی با دیگران در فضای مجازی تقسیم کردید.

  2. سلام
    من متوجه نشدم اینجا اون پسر نقش گدا را داشته یا شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    آخه شما هم که چیزی از گداها کم نداشتی:دی

  3. سلام
    خوب كاري كردي دستت درد نكنه

  4. او سعی کرده بگوید، بیشتر می خواهد ولی حتماً خیلی پشیمان شده از گفتن این حرفش وقتی پول را از دست داده است.

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s